سلام به همه
به وبلاگ من خوش اومدید
من تو این وب از ماجرا هایی که تو مدرسه با دوستام دارم براتون می تعریفم
خوب دیگه برید تو وب بچرخید....
فعلا بای
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]اول می خوام رفیقامو معرفی کنم:
1-مریم:یه بچه با حال و پرحرف(مث خودم).....که عشق فیلمه(مخصوصا هندی)......کلا پایه س ........ لقباش:دوگانه سوز-گیلاس-لوبیا هستش
♥♥♥
2-ریحانه:یه دختر باحال پایه خلاف.......بین من و مریم میشینه(بیچارش کردیم از بس باهاش حرف زدیم)...... همش پای تلویزیونه...........نقاشیشم عالیه......لقباش:رِیحانَه-میرزا قاسمی هستش
♥♥♥
3-نیلوفر:یه بچه ساکت(سرکلاس)وپرحرف(تو جمع خودمون)........کنار من میشینه.........خجالتی در حد لالیگا(البته با ما گشته یکم روش باز شده!!!!).........24 ساعته همش رمان می خونه........با خواهرشم همش لجه....... لقباش:پشمک-کور-نیل هستش
♥♥♥
4-فاطمه سادات:یه بچه باحال که همش داره شیر می خوره........جلو میشینه........حواسش به همه چی هست......کلا بچه خوبیه......لقبش:کر -این شیر خارو (رمزیه)هستش
♥♥♥
5-الهام(مرجان):یه دوست پرحرف و رو دار.......کاری داشته باشیم اونو می فرستیم جلو.......صداش خیلی خوبه(حوصلمون سر میره میگیم :الهام یه دهن بخون اونم می خونه)........استاد چونه زدن واسه گرفتن نمره س........لقبش:سخنران هستش
♥♥♥
6-من(فاطمه):پر حرفم ناجور....مسئول تخته ام(اگه فرخی بزاره)........همش تو اینترنتم..........عاشق اردو رفتم........هیجانیم زیااااااااد.......از فیلم های کمدی و ترسناک به شدت خوشم میاد......لقبم:فالوده پرحرف هستش
.
.
.
خوب اینم از گروه شیش نفره ما به زودی نوشتن ماجرا هارو شروع می کنم
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]این برای مریمه
آهنگ ریوما(خیییییییییلی قشنگه)
یکی دیگه هم هست بیا تو همون وبلاگ قبلی(شکوفه گیلاس)
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]اینم به افتخار تموم شدن امتحانا........
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]اینم ماه تولد اعضای گروه ما.......
خودم:اردیبهشت
مریم:دی
ریحانه:مهر
نیلوفر:اردیبهشت
الهام:اسفند
فاطمه سادات:مهر
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]
بچه ها ببخشید که کمتر میام آخه حالم گرفتس........
شاید سال دیگه مریم،ریحانه یا الهام از مدرسمون برن.......
حالا الهام که قطعی نیس ولی ریحانه و مریم.....
تو رو خدا دعا کنین نرن
.
.
.
.
.
.
فعلا بای♥
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]خب قسمت چهارم
.
.
.
.
.
.
ما روز اردو اومدیم مدرسه
همه شاد خوشحال وخندان
یهو مریم گفت:بچه ها سرویسا اومدن
ما:وای فاطمه سادات نیومده
(کاری که فاطمه سادات توش مهارت داره از سرویس جاموندنه)
بله آقا سرویسا اومدن و ما هم معلوم شد باید تو کدوم سرویس بریم
ولی
هنوز خانم فاطمه سادات!!!!نیومده بود
ما رفتیم تو سرویس
اول سرویس اون یکی کلاس هشتم(هشتم یاسمن)
ته سرویسم کلاس ما(هشتم یاس........که از همه کلاسا بهتره.....بــــعــــــلــــه)
آقا هنوز ماشین روشن نشده بود بچه ها شروع کردن به خوندن
خوشبختانه فاطمه سادات هم رسید
الهام می خوند......الناز می خوند......فاطمه عرب می خوند.....اصن همه می خوندن
یهو دیدیم هانیه از اون اولای سویس(خیلی هم اول نه)اومد عقب
شروع کرد خوندن ما هم همراش می خوندیم(ساقیا می هی هی هی هی بریز بنویس گرکه نرقصم گله مندی بنویس.حالا دس دس)
خانوم محسنی هم با اینکه تو سرویس ما بود(ایششششششششششش)با این حال نمی تونس کاری بکنه
کل راه رو خوندیم
تازه خانوم امیری(ریاضی) هم اومد ته سرویس 
آقا بالاخره رسیدیم
من و نیلو یه کم دیرتر اومدیم(آخه خانوم زمانی گیرمون آورد که بیام وسیله بیاریم)
واسه همین رفتیم ته مجتمع
بعدش فهمیدیم دیوونه ها همون اول تو یه آلاچیق جا گرفتن
بند و بساتمون رو انداختیم
و شروع شد
کلی خوردیم و حال نمودیم
(پارسال ظرف من شکست،امسال ظرف ریحانه(تفصیر من بود ریحانه ببخش!!!!!!)سال دیگه ظرف کی میشکنه خدا می دونه)
فاطمه سادات هم تا آخر لواشکاشو بیرون نیاورد(ای خائن)
وای چقدر حال داد با هم رو خانوما اسم گذاری کردیم
(همه ی خانوما جز خانوم همتی:13 به در خانوم همتی:14 خانوم زمانی:عاشورا خانوم محسنی:دهه فجر)
ینی تا میومدن رد میشدن ما اینا رو میگفتیم:بچه ها سیزده به در کجا رفتین؟؟؟؟؟اوووووف بچه هال ما روز عاشورا رفتیم فلان جا و از این جور چیزا(آخه یه سری چیزای غیر ممنوع آورده بودیم)
آخرش با آلاچیق بغلی->(هانیه-نادیا-جعفر زاده) رفتیم وسطی
همه چی عالی بود فقط یه آقاهه ای خیلی رو مخ بود(همش میگفت:خواهرا نرن اونور خواهرا نیان اینور......اصن یه وضی)
آخرشم خسته و کوفته سوار ماشینا شدیم
اصن حال شعر خوندن نداشتیم واسه همین کل عقب سرویس کنار پنجره ها جمع شدیم تا یکی رد میشد واسش دس تکون می دادیم
(لابد مردم می گفتم اینا رو از تیمارستانی جایی آوردن)
و بالاخره
ماجرای اردو هم تموم شد
.
.
.
.
.
.
منتظر ماجرا های بعدی باشین
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]ادامه ماجرای اردو
.
.
.
.
خب
روز بعد همه سر کلاس نشسته بودیم در حال برنامه ریزی بودیم
به نیلو گفتیم:توهم فلان چیز بیار
نیلو:من که مامانم اجازه نمیده
همه:
مریم:نیلو نیاد منم نمیام
ریحانه:منم نمیام
فاطمه سادات:نیلو راضیش نکردی ......آخه چرا؟؟؟؟
الهام:نیلو یه چوری راضیش کن
من:نــــــــــــــیـــــــــــــلـــــــــــــو!!!!!!!!!!!
وهمه مشغول بحث شدن
یهو نیلو یک چشمک ریزی به من زد!!!!!
(البته واسه این شکلکه خیلی ریز نیس!!!!!)
من:
نیلو:(درگوشم گفت)مامانم قبول کرده می خواهم یهویی بهشون بگم
من:(تودلم)
خلاصه نیلو هم زنگ تفریح به بچه ها گفت
همه:
و ما هم خوشحال مشغول برنامه ریزی شدیم
البته علاوه بر ما چند نفر دیگه هم اومدن تو گروه اردومون
(شکلکش ربطی نداره ولی چون خوشگله گذاشتمش!!!!)
احمدی - باشنگ-زهرا
البته بدبختانه خانم زمانی همه چیزو ممنوع کرده بود(حتی اسپیکر)
خلاصه ما هم شروع کردیم به برنامه ریزی
.
.
.
.
.
قسمت بعدی:مجتمع پردیس قائم
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]
